غفلت تا کی؟!
خدا نکند روی سنگ قبرمان این را بنویسند:(
خدا نکند….
مهدی جان نمی خواهم بد باشم فقط غافلم :(
شما وقتی نیاز به مشورت دارید چقدر به حرف های مادرتان گوش می دهید؟ راستش دلم گرفته است. آخر خودم مادر ندارم و الان تو یه تصمیم گیری مهم زندگی ماندم:( متاسفانه هیچ کس زبان مرا نمی فهمد..
نیمه شب با خدا خلوت کردم و از او خواستم خودش کمکم کند..
از خودم میترسم.. از تصمیمات غلطی که مدام در زندگی گرفتم. آخر همیشه وقتی تو چیزی تجربه نداشتم تصمیم گیری زندگی ام برای اولین بار غلط بود ولی بعد که تجربه کسب می کنم دیگر اشتباه نمی کنم ان شاءالله..
الانم هم می خواهم یه تصمیم گیری بدون تجربه داشته باشم.. خیلی می ترسم..
برایم دعا کنید:(
دنیا ارزشی ندارد که من برایش غصه بخورم..
چند روز پیش یه بنده خدایی از مادرش و دخالت های بیجای او (البته او اینگون می گفت) صحبت می کرد و می گفت مادرم اصلا اجازه نمی دهد من نظرم را بگویم.. پیش خودم گفتم خوب این مادر این همه سال بزرگت کرد .. واقعا این حق را به او نمی دهید که نگرانه نتیجه زحمت های خود باشد؟
یکی مثله من آرزوی خواب مادرش را دارد که با او مشورت کند و یکی هم مثله آن بنده خدا گله و شکایت..
وااای چقدر ما غافلیم…
خدا آخر عاقبت ما را به خیر کند ان شاءالله..
در آخر دوست دارم این طلبه های جوانه در حاله تهذیب نفس را دعا کنم و ازشون می خوام من و دعا کنند تا لیاقت آدم شدن را پیدا کنم..
ملا شدن چه مشکل آدم شدن محال است…